محل تبلیغات شما

مکتب وحی



بسم الله الرّحمن الرّحیم‏
الحمدُ للّه ربّ العالَمین‏
و الصّلوة على أشرفِ رسله و خاتم سُفرائه محمّد و آله الغرّ المَیامین‏
و لعنة الله على أعدائهم أجمعین

مقدمه:
هر مكتبى در محتوى و هویّت خویش تركیبى است از اصول و مبانى علمى و عملى، و نمادهائى كه از آن به شعائر و مظاهر متمایز و متشخّصه آن مكتب تعبیر مى‏شود.
در لسان العرب» درباره لفظ شعار چنین مى‏گوید:
و الشِّعارُ: ما وَلىَ شَعَرَ جَسدِ الإنسانِ دونَ ما سِواهُ مِن الثّیابِ، . و الدِّثارُ: الثَّوبُ الّذى فَوقَ الشِّعار. . و فى حدیثِ الأنصار: أنتُم الشِّعارُ و النّاسُ الدِّثار؛ أىْ أنتُم الخاصّة و البِطانَة. [1]
 شِعار به كسرِ شین به لباس زیر كه چسبیده و مماسّ با بدن است گفته مى‏شود؛ بخلاف دِثار كه به لباس رو اطلاق مى‏شود. و در حدیث چنین آمده است: شما اى جماعت انصار شِعار هستید و سایر مردم‏
__________________________________________________
 [1]- لسان العرب، ج 4، ص 412

                        اربعین، ص: 14
دِثار؛ یعنى شما جماعت انصار از زمره اصحاب خاصّ و سِرّ مى‏باشید.»
. و الشِّعار: العلامة فى الحَربِ و غیرِها. و شِعارُ العَساكِر: أن یَسِموا لَها علامة یَنصِبونَها لِیَعرفَ الرَّجُل بها رُفْقَتَه.
. و شِعارُ القومِ: علامتُهم فى السَّفر . و الشِّعار: العلامة. [1]
. و شِعارُ الحَجّ: مَناسكُه و علاماتُه و آثارُه و أعمالُه، جَمعُ شَعیرَة، و كلُّ ما جُعِل عَلَمًا لِطاعة اللهِ عَزّوجلَّ كالوقوفِ و الطّوافِ و السّعىِ و الرَّمْىِ و الذّبحِ و غیرِ ذلك؛ و منهُ الحدیث: أنّ جَبرئیلَ أتَى النّبىَّ، صلّى الله علیه (و آله) و سلّم، فقالَ: مُرْ امّتَكَ أن یَرفَعوا أصواتَهم بالتَّلبیَةفإنّها مِن شَعائرِ الحجّ!
. و قال اَّجّاجُ فى شَعائر اللهِ، یُعنَى بها جمیعُ مُتعبَّداتِ اللهِ الّتى أشعَرَها اللهُ أىْ جَعَلها أعلامًا لَنا، و هى كلُّ ما كانَ مِن مَوقِف أو مَسْعَى أو ذِبحٍ. 2
 شعار به علامت در جنگ و غیر آن گفته مى‏شود. و شعار لشكر علامتى بود كه لشكریان نصب مى‏كردند تا سربازانِ خودى را از دشمن باز شناسند. و شعار قوم به علامتى گفته مى‏شود كه آنها با خود در سفر حمل مى‏كنند (مانند پرچم و غیره). و بطور كلّى شعار بمعناى علامت و نشانه است.
و شعار حجّ عبارتست از مناسك و نشانه‏ها و آثار و مواقف و اعمال خاصّ حجّ كه آنرا از سایر عبادات متمایز مى‏كند، و آن جمع شعیره است؛ یعنى هر عملى كه به عنوان شاخص اطاعت امر الهى‏
__________________________________________________
 [1]، 2- لسان العرب، ج 4، به ترتیب صفحات: 413، 414

                        اربعین، ص: 15
قرار گرفته است، اعمّ از وقوف به عرفات و مشعر و طواف و سعى و رمى و ذبح و نظائر آن.
و از این باب است روایتى كه وارد است كه جبرئیل خدمت رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم رسید و عرض كرد: به امّت خود امر كن كه صداهاى خود را به تلبیه بلند كنند، زیرا تلبیه از جمله شعائر حجّ است!
و زجّاج نیز همین معنى را در مورد مناسك و شعائر حجّ قصد نموده است.»

در لغت نامه دهخدا» گوید:
شعار: نشان و علامت. نشانه گروهى از مردم كه بوسیله آن یكدیگر را شناسند. نشان و علامت سلطان یا امیر، یا خرقه‏اى چون عَلَم سیاه یا سفید، و یا كلمه‏ها كه طریقه و آئین او را نمودار سازد.
عربهاى زمان جاهلیّت در میدان كارزار شعارهائى مى‏دادند كه مناسب با اوضاع روز بود؛ مثلًا در جنگ احد سپاهیان مخالف اسلام بنام دو بت خود عُزّى و هُبَل فریاد مى‏زدند، و قبیله تنوخ در حیره یا آلَ عبادِ الله مى‏گفتند.
پیغمبر اكرم شعار مهاجرین را یا بنى‏عبدالله، و شعار اوس و خزرج (انصار) را یا بنى‏عبدالله و یا بنى‏عبیدالله قرار داد؛ و سپاهیان اسلام را خلیل الله [1] مى‏خواندند، و بعداً نیز به مقتضیات روز شعارهائى ساخته بكار مى‏بردند .
__________________________________________________
 [1]- در لغت نامه دهخدا» این چنین آمده است، ولى گویا: یا خیل الله صحیح باشد.

                        اربعین، ص: 16
شعار افكندن: رسم و آئین طرح كردن؛ و شعار ساختن: راه و رسم و علامت خود قرار دادن، سنّت كردن . [1]
از بیانات لغویّین و موارد استعمال این كلمه مشخّص شد كه به خصوصیّات فرهنگى و آداب خاصّ یك ملّت كه آنانرا از سایر ملل و اقوام متمایز و شاخص مى‏سازد شعار گفته مى‏شود.
شعار اسلام عبارتست از احكام و قوانین مدوّنه در این دین حنیف كه مانند آن در سایر ادیان وضع نشده است؛ چنانچه شعار مكتب تشیّع پیروى از امام معصوم علیه السّلام و تسلیم و تفویض اختیار و اراده خود به او و تمكین اراده و مشیّت او در تمام شوائب وجودى، اعمّ از تكوین و تشریع مى‏باشد.
__________________________________________________
 [1]- لغت نامه دهخدا، كلمه شعار»

بدیهى است كه اقوام و ملل تا زمانیكه بر سنّت‏ها و شعارهاى خود پافشارى و اصرار ورزند هویّت فرهنگى آنها محفوظ مانده، راه نفوذ دخالت فرهنگها و سیره و سنّت‏هاى سایر اقوام بر حریم و محدوده اعتقادات و سلوك آنها بسته خواهد ماند؛ و اگر بواسطه اهمال و تسامح و تساهل مفتون و شیفته آداب و روش سایرین گردند، دیرى نخواهد گذشت كه اثرى از هویّت و كیان آن ملّت باقى نمانده، در آداب و رسوم اقوام دیگر ذوب و حلّ خواهد شد.
البتّه پر واضح است كه هر ادب و سلوكى پسندیده و محمود نیست؛ و اگر انسان آداب و سنّت‏هاى یك جامعه را نتواند در مضمار و موازین عقل و شرع قرار دهد، باید آنرا ترك نموده از سنّت و روش‏

                        اربعین، ص: 17
عقلانى و ممضاى شرع پیروى نماید.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم مى‏فرماید: بُعِثْتُ لُاتَمِّمَ مَكارمَ الأخلاقِ. [1]
 یعنى من برانگیخته شدم تا فضایل و كرامت‏ها و ارزشهاى والاى انسانى را به نقطه اوج برسانم، و آداب و سنن جاهلى را محو و نابود سازم، و سیره و روش مرضىّ الهى را جایگزین همه‏سنّت‏ها و روش‏هاى جاهلى و ناصواب بگردانم.»
__________________________________________________
 [1]- تفسیر مجمع البیان» ج 9، 10 ص 333؛ مكارم الأخلاق» ص 8؛ سنن الكبرى» ج 10، ص 192

در مكتب تشیّع حقیقت انكار ناپذیر و محورى ولایت و امامت أئمّه معصومین سلام الله علیهم أجمعین به عنوان قوام، و یا به تعبیر رساتر: فصل منوِّع و صورت محصِّل دین مبین اسلام بحساب مى‏آید. در این مكتب گرچه اطاعت منحصراً از امام معصوم علیه‏السّلام ممضى و پذیرفته و صحیح مى‏باشد و اخذ احكام از غیر امام معصوم علیه‏السّلام باطل و مردود است، ولى مسأله صرفاً به احكام شرعى فرعى منحصر نیست؛ اخذ احكام از امام معصوم علیه السّلام جاى خود را دارد ولى مطلب بالاتر از این است. در مكتب شیعه، امام همه چیز یك فرد متشیّع است، و بدون امام اصلًا هویّتى براى مكتب وجود ندارد.
اختلاف شیعه با برادران اهل سنّت صرفاً بخاطر مرجع حكم و منشأ آن نیست، كه یكى آنرا از امام علیه السّلام و دیگرى از أبوحنیفه اخذ مى‏كند- گرچه اخذ حكم از أبوحنیفه باطل و عامل بدان معاقَب‏

                        اربعین، ص:
و مؤاخَذ خواهد بود- زیرا اختلاف در احكام، هم در بین اهل تسنّن موجود است و هم در بین فقهاء و علماءشیعه، و چه بسا این اختلاف به دو نقطه متقابل و رو در رو بینجامد و موجب دو فتواى متناقض گردد؛ چنانچه این مسأله با تدبّرى ابتدائى در تاریخ فقه و اختلاف فقهاء كاملًا مشهود مى‏باشد. در خود فتاواى اهل سنّت نیز اختلاف فتوى به وفور یافت مى‏شود و هیچكدام دیگرى را بر این اختلاف ملامت و سرزنش نمى‏كند.
اختلاف شیعه با اهل سنّت بر این است كه رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم به دستور خداى علىّ أعلى أمیرالمؤمنین علىّ بن أبى‏طالب و یازده فرزند او را به عنوان ولىّ و صاحب اختیار و اراده (كه اراده‏او و مشیّت و خواست او بر اراده و مشیّت ما وارد و حاكم است) بر ما نصب فرموده، و با جمله رسا و پر مغز: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا علىٌّ مَولاهُ [1] به وضوح و روشنى حقیقت و سرّ این انتصاب را بیان كرده است.
__________________________________________________
 [1]- راجع به روایت (مَن كنتُ مولاه فهذا علىٌّ مولاه) به جلد هفتم كتاب امام شناسى، تألیف حضرت علّامه آیة الله العظمى حاج سیّد محمّد حسین حسینى طهرانى مراجعه شود.

رجوع شیعه به امام معصوم علیه السّلام نه به عنوان یك مرجع براى احكام و عالم به احكام و فقه و تشریع است (چنانچه مقلّد به مرجع خود و رساله عملیّه او مراجعه مى‏كند) بلكه به این جهت است كه امام علیه السّلام ناموس عالم خلقت و حقیقت فیض منزَل الهى و واسطه بین حقّ و خلق در مراتب وجود و متولّى نظام عالم كون و مربّى نفوس بسمت كمال و نقطه اتّصال ما با پروردگار است. و در برابر یك همچنین حقیقتى باید فانى و محو شد و سر تسلیم در برابر خواست و مشیّت او فرود آورد، و همچون عبد كه هیچ اراده و اختیارى از خود در قبال مولى ندارد، اینچنین بود.
اگر فردى امام معصوم را فقط در حدّ یك مبیّن احكام تكلیفیّه كه از پیامبر اكرم صلّى الله علیه و آله و سلّم نقل مى‏كند بداند، او را در حدّ یك راوى حدیث قرار داده است؛ با این تفاوت كه راوى حدیث ممكن است در نقل روایت دچار خطاءو سهو گردد، ولى امام علیه‏السّلام در این مورد بخصوص مرتكب سهو و نسیان نمى‏شود! و این فرد نمى‏تواند مدّعى تشیّع شود.
بر این اساس أبوحنیفه اگر بیاید و بر فرض در بیان مسائل و احكام اشتباه نكند و مسائل را بطور صحیح در اختیار مردم قرار دهد، امّا همینكه در مقابل امام صادق علیه السّلام مجلس درس راه مى‏اندازد و خود را در قبال حضور و وجود آن حضرت مطرح مى‏كند، از زمره شیعیان خارج و در صف مخالفین و معاندین قرار گرفته است؛ زیرا به ولایت امام صادق علیه السّلام كه اصل و اساس عبودیّت و دیانت است معتقد نگشته است.
از اینجاست كه مى‏بینیم بسیارى از عبّاد و زهّاد و اهل صلاح با وجود زهد و تقواى ظاهرى و آثار صلاح در حركت و ممشاى آنها، همچون جناب نفیسه خاتون كه گویند شصت دوره قرآن را بر سر قبر خویش قرائت نموده است، ولى چون ولایت و امامت حضرت‏

                        اربعین، ص: 20
صادق علیه السّلام را نپذیرفته است ما او را در زمره شیعیان بحساب نمى‏آوریم و امر او را به خداى سبحان واگذار مى‏نمائیم.

بنابراین هویّت و كیان مكتب تشیّع در تسلیم و انقیاد مطلق از امام معصوم علیه السّلام است؛ بنحوى كه انسان هیچ وجودى و اثرى را در قبال وجود و آثار او مدّ نظر قرار ندهد، و ولایت و اراده او را در جمیع شوائب وجود و حیات بر سلیقه و اختیار خود ترجیح دهد، و خود را مندكّ و فانى در ولایت و سلطه او قرار دهد؛ وجودى جز وجود او نبیند و خواستى جز خواست و اراده او نداشته باشد، و از هر فرصتى جهت تحكیم پیوند و علقه بین خود و امام خود بهره ببرد، و فقط در سویداى وجودش امام علیه السّلام مطرح باشد و غیر او را از قلب خود بیرون براند. در این صورت حقیقت تشیّع در این شخص متبلور گشته و در زمره شیعیان امام علیه السّلام در خواهد آمد، و در حریم قدسى و ملكوتى او وارد خواهد شد و از چشمه معین و زلال او سیراب خواهد گشت؛ و الّا اگر چنین حالتى را در خود متحقّق نگرداند و از اهواء و سلیقه و آراء شخصى خود، ولو بظاهر موجّه و متشرّع پیروى نماید عمر خود را به تباهى و بطالت بسر آورده، دست خود را از وصول به ذیل عنایت و الطاف حضرت حق كوتاه گردانیده، و هو فى الآخرة لَمِنَ الخاسرین. [1]
بناءً علیهذا بر هر فرد شیعه لازم و واجب است كه شعار تشیّع و شاخصه‏هاى گهربار این مكتب حیاتبخش را هرچه بیشتر و بهتر
__________________________________________________
 [1]- اقتباس از ذیل آیه 85 سوره (3) آل عمران؛ و ذیل آیه 5 از سوره (5) المآئدة

                        اربعین، ص: 21
آشكار نماید. مثلًا واقعه غدیر را كه روز تاجگذارى أمیرمؤمنان علىّ‏بن أبى‏طالب علیه السّلام به تاج ولایت و امامت است ارج بگذارد، و در إعلان و اظهار و تبلیغ و تشكیل محافل و مجالس سرور و وعظ و ارشاد و تقدیم هدایا و تحف براى خویشان و دوستان كوتاهى نكند، و به یك روز و یك شب بسنده ننماید؛ بلكه چند روز را به این موضوع مهمّ اختصاص دهد. و یا نسبت به برگزارى موالید و ایّام شهادت حضرات معصومین علیهم السّلام جهد بلیغ داشته باشد و از هر فرصتى براى احیاء ذكر و تبلیغ مرام و تجدید یاد و ذكر آن بزرگواران استفاده ببرد.

متأسّفانه امروزه رسم بر آنست كه براى فرد متوفّى مجالس یادبود (در هفتم و چهلم و سال و غیره) مى‏گیرند و هیچ داعى و نیّتى جز رعایت شؤون و شخصیّات و مصالح و منافع دنیوى بازماندگان و یا افراد ذى نفع در اینگونه امور وجود ندارد. آنچه كه از سنّت رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم و اوصیاى گرامیش براى ما بجاى مانده است، فقط تشكیل مجالس ترحیم به مدّت سه روز مى‏باشد نه بیشتر!
بنظر مى‏رسد تجدید خاطر و یاد متوفّى در رأس هر سنه با تشكیل مجالس پر زرق و برق و تبلیغات مضحك و ایجاد سر و صدا، بیش از آنكه موجب ترحیم و مغفرت براى آن فرد باشد، وسیله‏اى جهت ابراز و اظهار و استمرار حیات و شؤونات شخصیّه دنیویّه و اهواء باطله و كسب منافع دنیوى و شیطانى براى بازماندگان و متعلّقین به آن شخص متوفّى مى‏باشد. آن مسكین در آن دنیا دارد به كارها و كردار

                        اربعین، ص: 22
خود در دنیا حساب پس مى‏دهد، و این مساكین در این دنیا از وجهه و شؤون پوشالى و اعتبارى او براى خود كسب آبرو و حیثیّت مى‏نمایند! توضیح مطلب به این مقدار كافى بنظر مى‏رسد و العاقل یكفیه الإشارة.
یكى از شعارها و شاخصه‏هاى مكتب شیعه مسأله شهادت و قیام حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در قبال مذهب اهل سنّت و جماعت است. شهادت فرزند رسول خدا به دست پست‏ترین و رذل‏ترین خلیفه امّت اسلام كه خود را جانشین رسول خدا جا زده است و با كمال وقاحت و بى‏شرمى به این جنایت افتخار و مباهات مى‏نماید. خلیفه‏اى كه مورد وثوق و قبول قشر عظیمى از امّت اسلام، یعنى اهل سنّت مى‏باشد، و او را در زمره خلفاءالهى و امراءواجب الطّاعة و اولوا الأمر بحساب مى‏آورند! فاجعه‏اى كه تمام مورّخین از موافق و مخالف، حتّى از سایر ادیان و ملل او را زشت‏ترین و سیاهترین برگ تاریخ حیات بشر ذكر مى‏كنند؛ تا جائیكه بسیارى از علماى اهل سنّت بطور كلّى اصل این فاجعه را انكار، و یا انتساب آنرا به خلیفه مسلمین مورد نقض و مناقشه قرار داده‏اند! [1]
__________________________________________________
 [1]- مقتل الحسین» علیه السّلام، مقرّم، ص 31؛ احیاء العلوم» ج 3، ص 125؛ شرح العقائد النسفیّه» ص 7؛ الرّد على المتعصّب العنید المانع من ذمّ یزید»؛ الاتحاف بحبّ الأشراف» ص 62؛ و نیز العواصم من القواصم»؛ و المنح المكیّة فى شرح الهمزیّه»؛ و سؤال فى یزید بن معاویة»، تماماً بنا بر نقل رساله النّصال الخارقة لنحور المارقة» در مجلّه تراثنا» شماره 50 و 51

اربعین سیّد الشّهداءعلیه السّلام سند حقّانیّت و مظلومیّت او را در عرصه كشمكش حقّ‏و باطل نمودار مى‏سازد. تشكیل مجالس و محافل سنوى براى اولیاءدین گرچه از اهمّ امور و ام مهمّات است، ولى براى هیچكدام از آنها مسأله اربعین وجود ندارد؛ و تنها و تنها براى حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام این سنّت و شعار در مكتب تشیّع وضع و جعل گردیده است.
امروز رسم بر این است كه براى افراد متوفّى مجلس ترحیم، و یا به عبارت امروزى و بسیار بسیار غلط، مجلس بزرگداشت مى‏گیرند و به خیال خود روح آن مرحوم را از این مجلس غریق رحمت و عنایت حقّ مى‏گردانند.
در مقاله‏اى كه پیش رو دارید سخن از بطلان و عدم امضاى مجالس اربعین توسّط شارع مقدّس رفته است، و سعى شده است با استفاده از منابع تاریخى و روائى و تمسّك به سنّت و سیره اولیاى دین، حضرات معصومین علیهم السّلام جوانب این مطلب در حدّ وسع و بذل جهد مورد بررسى و تحقیق قرار گیرد.
از خداى علىّ أعلى توفیق اهتداء در مسیر قویم شرع مبین و صراط مستقیم ائمّه معصومین علیهم السّلام را براى خود و همه ارادتمندان و شیفتگان مكتب مقدّسشان خواستارم؛ إن ارید إلّا الإصلاح ما استطعتُ و ما توفیقى إلّا باللهِ العلىّ العَظیم.

و السّلامُ علینا و على جمیعِ عباد اللهِ الصّالحینَ و رحمةالله و بركاتُه‏
قم- هشتم ماه مبارك رمضان 1424 هجرى قمرى‏
سیّد محمّد محسن حسینى طهرانى‏

بسم الله الرّحمن الرّحیم‏
واژه و مفهوم اربعین» در جمیع هویّات متفاوته و مصادیق خارجى آن از دیرباز در بین اقوام و ملل مختلف و ادیان عالم محطّ بحث و نظر و توجّه بوده است؛ و هر قوم و ملّتى در فرهنگ خود كم و بیش با این كلمه انس و الفت داشته است. و به عبارت دیگر: این واژه با ادبیّات هر مكتب و مرامى رفیق گرمابه و گلستان مى‏باشد، و به قول خواجه شیراز:
             سحرگه رهروى در سرزمینى                      همى گفت این معمّا با قرینى‏
             كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف             كه در شیشه بر آرد اربعینى [1]
 این اصطلاح را در كیش و مذهب اهل باده و ساده گرفته، تا عالیترین و دقیقترین لطائفِ اشارات و ظرائف عبارات اهل كشف و معنى و عرفاى عالیمقام مى‏توان یافت.
__________________________________________________
 [1]- دیوان حافظ، طبع بختیارى، ص 207، غزل 454

در فرهنگ اسلام نیز به مناسبتهاى مختلف این كلمه مورد توجّه قرار گرفته است (چه در مسائل و احكام فقهى و چه در مباحث اخلاقى و مطالب عرفانى و مبانى اعتقادى) بنحوى كه مى‏توان ادّعاء نمود یك نوع رابطه تكوینى و تشریعى براى این مفهوم در فرهنگ اسلامى وجود دارد، و این رابطه و نسبت را در جاى جاى هر دو عرصه تكوین و تشریع مى‏توان جستجو نمود. و به تعبیر دیگر: حقیقت و عینیّت خارجى همین مفهوم است كه در نزول به عالم كثرت و تربیت به صورت یك سلسله احكام و قوانین تكلیفى و یا سلوك و تربیت نفسانى از ناحیه شارع مقدّس ابراز گردیده است.
در خلقت آدم أبوالبشر این مسأله مبیّن جهات استكمالى و فعلیّت مقام خلیفة اللهى او شده است؛ چنانچه در كتاب إحیاء العلوم» از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلم روایت مى‏كند كه:
إنّ اللهَ خَمَّرَ طینَة آدمَ بِیَدهِ أربعینَ صَباحًا. [1]
و یا به روایت مرصاد العباد»: خَمَّرتُ طینةآدمَ بِیَدى أربعینَ صَباحًا. [2]
 خداى متعال طینت و سرشت و ذات انسان را در مدّت چهل روز بپرداخت.»
در كتاب عوارف المعارف» چنین گوید:
فَمِن التُّرابِ كَوَّنهُ و أربعینَ صَباحًا خَمَّرَ طینتَهُ لِیَبعُدَ بِالتَّخمیرِ أربعینَ‏
__________________________________________________
 [1]- إحیاء علوم الدّین، ج 4، ص 277
 [2]- مرصاد العباد، ص 65 و 211

                        اربعین، ص: 29
صَباحًا بِأربعینَ حِجابًا مِن الحَضرَة الإلهیّة، كلُّ حجابٍ هو مَعنىً مودَعٌ فیه، یَصلَحُ بِه لِعِمارَة الدُّنیا و یَتعَوَّقُ بِه‏عَن الحَضرةالإلهیّة و مَواطِنِ القُربِ. [1]
 پس خداى متعال انسان را از خاك بیافرید و ذات و حقیقت او را در مدّت چهل روز بیاراست؛ تا بدین جهت در مدّت چهل روز چهل حجاب از مراتب اسماءو صفات خود را در وجود او متحقّق گرداند، و بدین واسطه حائز مراتب وحدت در عین كثرت گردد، و جامع بین دو نقطه احدیّت و واحدیّت شود. و در عین قرب و انمحاء و فناء در ذات بحت و صرف حضرت احدیّت، به كثرت اجتماع آثار و صفات حضرت ربّ الارباب متّصف گردد. و بواسطه آن، توطّن و ورود او در دنیاى مادّه توجیه پذیرد. و در عین ربط و انتساب به حضرت الهیّه حفظ مراتب كثرت و فعلیّت در او محقّق شود.»
  __________________________________________________
 [1]- عوارف المعارف (ملحق إحیاء علوم الدّین) ج 5، ص 122

و همین نكته در مسأله بلوغ عقلانى انسان پس از گذشت چهل سال از عمر او در دنیا به چشم مى‏خورد؛ و در اشاره به این موضوع در قرآن كریم مى‏فرماید:
 (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَة قالَ رَبِّ أَوْزِعْنى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلى والِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لى فى ذُرِّیَّتى إِنِّى تُبْتُ إِلَیْكَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمین). [1]
 و هنگامى كه انسان به مرحله رشد و شكوفائى تامّ رسید و چهل سال بر او بگذشت مى‏گوید: پروردگارا، طریق شكر و سپاس نعمتهاى‏
__________________________________________________
 [1]- سوره الأحقاف (46) ذیل آیه 15

                        اربعین، ص: 30
خودت را بر من و پدر و مادرم به من الهام فرما! و طریق انجام عمل صالح كه مورد رضا و تحسین تو باشد را به من بیاموز! و در میان ذرّیّه من صلاح و سداد را استوار فرما! بدرستیكه من به تو روى آوردم و تسلیم خواست و اراده تو گشتم.»
در این آیه شریفه بلوغ انسان را به مرتبه رشد عقلى و قِوام نفس در تدبیر و رعایت مصالح و مفاسد در سنّ چهل سالگى مى‏شمرد. و پس از این انسان از تجربیّات و اندوخته گذشته براى استكمال روح و طىّ طریق سعادت و صلاح بهره مى‏گیرد، نه آنكه به سعه و ظرفیّت عقلانى او اضافه گردد.
و لهذا در خصال» صدوق از امام صادق علیه السّلام روایت مى‏كند كه فرمودند:
إنّ العَبدَ لَفى فُسْحَة مِن أمرِه ما بَینَهُ و بینَ أربعینَ سَنة؛ فإذا بَلَغ أربعینَ سَنة أوحَى اللهُ عزَّوجلَّ إلَى مَلَئكَتِه: إنّى قد عَمَّرتُ عَبدى عُمرًا فَغَلِّظا و شَدِّدا و تَحَفَّظا و اكتُبا عَلیهِ قَلیلَ عَمَلِه و كَثیرَهُ و صَغیرَهُ و كَبیرَه! [1]
 بنده تا سنّ چهل سالگى مورد عفو و مغفرت پروردگار است؛ و زمانى كه به این سنّ رسید خداى متعال به دو ملك رقیب و عتید كه موكّل بر اعمال و كردار او هستند وحى مى‏فرستد: من به تحقیق به بنده‏ام عمر كافى جهت كسب معرفت و بلوغ عقلى عنایت كردم، از این پس دیگر او در كردار و اعمالش رها و آزاد نیست، بر او سخت‏
__________________________________________________
 [1]- خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث 24، ص 545

                        اربعین، ص: 31
گیرید و هر آنچه از او سر مى‏زند كم یا بسیار دقیقاً ثبت و ضبط نمائید!»
و نظیر این روایت نیز در خصال» از امام صادق علیه‏السّلام آمده است:
إذا بَلَغ العبدُ ثَلاثًا و ثَلَثینَ سَنة فَقد بَلَغ أشُدَّهُ؛ و إذا بَلَغَ أربعینَ سَنة فَقد بَلَغَ مُنتهاهُ. [1]
 زمانیكه عبد به سى و سه سالگى مى‏رسد به مرتبه قوام جسمى و روحى نائل مى‏گردد؛ و زمانیكه به سنّ چهل سالگى مى‏رسد عقل او به نهایت درجه قدرت و سعه و ادراك مى‏رسد.»
و بدین جهت چنانچه فردى تا سنّ چهل سالگى استعداد صلاح و هدایت را در خود بوجود نیاورد، وصول به مرحله سعادت و فوز براى او مشكل خواهد شد؛ چنانچه این حدیث در كتب شیعه و در احیاءالعلوم» وارد است:
إذا بَلَغ الرَّجُلُ أربعینَ سَنة و لَم یَتُبْ مَسحَ الشَّیطانُ وَجهَهُ بِیَدهِ و قالَ: بِأبى وَجهُ مَن لا یُفْلِح! [2]
 چنانچه شخصى به سنّ چهل برسد و بسوى خدا بازگشت ننماید، شیطان پیشانى او را مسح نماید و گوید: پدرم فداى تو باد كه دیگر رستگار نخواهى شد!»
__________________________________________________
 [1]- خصال (أبواب الأربعین و مافوقه) حدیث 23، ص 545
 [2]- سفینة البحار (با مختصر اختلاف) ج 2، ص 332؛ إحیاء العلوم، ج 3، ص 28

روایتى است از حضرت رضا علیه السّلام كه مرحوم صدوق در علل الشّرایع» آورده است:
عن الحسینِ بنِ خالد قال: قُلتُ للرّضا علیه السّلام: إنّا رُوینا عنِ النّبىِّ صلّى الله علیه و آله و سلّم: إنّ مَن شَرِبَ الخَمرَ لَم تُحسَبْ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا. فقالَ: صَدَقوا. فقُلتُ: و كَیفَ لا تُحسَبُ صَلاتُه أربعینَ صَباحًا لا أقلَّ مِن ذَلِك و لا أكثَر؟ قالَ: لأنّ اللهَ تباركَ و تَعالَى قَدَّرَ خَلْقَ الإنسانِ فَصَیَّر النُّطفَة أربعینَ یَومًا، ثُمّ نَقلَها فَصَیَّرها عَلَقة أربعینَ یَومًا، ثُمّ نَقَلها فصَیَّرها مُضغَة أربعینَ یومًا. و هَكذا إذا شَرِبَ الخَمرَ بَقیَتْ فى مَثانَتِه علَى قَدْرِ ما خُلِقَ منهُ و كذَلِكَ یَجتَمِعُ غَذاؤُه و أكْلُه و شُرْبُه تَبْقَى فى مَثانَتِه أربعینَ یَومًا. [1]
 حسین بن خالد مى‏گوید: خدمت امام رضا علیه السّلام عرض كردم: براى ما این چنین از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم روایت كرده‏اند كه فرمود: كسیكه خمر بنوشد تا چهل روز نماز او مورد قبول پروردگار قرار نخواهد گرفت. حضرت فرمودند: درست روایت كرده‏اند. عرض كردم: چگونه نماز او به فاصله چهل روز مردود است نه كمتر و نه بیشتر؟ حضرت فرمودند: زیرا خداى متعال خلقت انسان را در عدد چهل تقدیر فرموده است. ابتداء نطفه را در چهل روز قوام بخشید، آنگاه آنرا به علقه مبدّل ساخت، سپس علقه را چهل روز پروراند، و پس از آن به مضغه تبدیل كرد. و این چنین است اگر كسى شرب خمر كند، این شراب در مثانه او به مدّت‏
__________________________________________________
 [1]- علل الشّرایع، ج 2، ص 345

                        اربعین، ص: 33
چهل روز باقى خواهد ماند چنانچه غذا و آب و جمیع مأكولات به مدّت چهل روز در مثانه انسان باقى مى‏ماند، به مقدار همان عددى كه اساس خلقت بر آن قرار گرفته است.» [1]
از این بیان حضرت استفاده مى‏شود: كیفیّت هضم و جذب مأكولات در بدن انسان و استفاده اعضاء و جوارح از آنها، و سپس مرحله دفع آنها به مدّت چهل روز طول مى‏كشد. و از آنجا كه كلیه‏ها وظیفه دفع موادّ زائد بر میزان مصرف و همچنین پس از مصرف را دارند، و این موادّ بواسطه عمل كلیه‏ها در مثانه تجمّع مى‏نماید، لذا به مدّت چهل روز مى‏توان گفت كه غذاى مصرفى انسان در یك مكان واحد بتدریج جمع و دفع خواهند شد؛ و بر این اساس نماز فردى كه هنوز آثار و بقایاى شراب در بدن او موجود مى‏باشد مورد پذیرش و قبول خداوند قرار نخواهد گرفت.
__________________________________________________
 [1]- نظیر این روایت درباره أكل مال حرام و لقمه حرام نیز وارد شده است.

و نظیر این روایت در جامع الأخبار» از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم منقول است كه فرمود:
مَنِ اغْتابَ مُسلِمًا أو مُسْلِمة لَم یَقبَلِ اللهُ تَعالَى صَلاتَهُ و لا صیامَه أربعینَ یَومًا و لَیلة إلّا أن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُه. [1]
 كسیكه غیبت مرد یا زن مسلمانى را بنماید تا چهل روز نماز و روزه او مورد قبول حضرت حقّ قرار نمى‏گیرد، مگر آنكه آن شخص از او درگذرد.»
تأثیر معنی و ملکوتی عدد چهل:
و در مقابل این مسأله تأثیر معنوى و ملكوتى این عدد است در
__________________________________________________
[1]- جامع الأخبار، فصل 109، ص 171

                        اربعین، ص: 34
بسیارى از موارد كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود: در بسیارى از روایات وارد است كه: مَن قَرَأ الحَمدَ أربعینَ مَرَّةفى الماءِثُمّ یَصُبُّ علَى المَحْمومِ شَفاهُ اللهُ. [1]
 كسیكه چهل بار سوره حمد را بر آبى بخواند سپس آنرا بر مریض تب دارى بپاشد شفا خواهد یافت.»

و یا چنانچه در خصال» با اسناد متّصل خود از عبدالله بن مسكان از حضرت صادق علیه السّلام روایت مى‏كند كه فرمود:
إذا ماتَ المُؤمنُ فَحَضَر جِنازتَه أربعونَ رَجُلًا مِن المؤمنینَ فَقالوا: اللّهمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلّا خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا! قالَ اللهُ تباركَ و تَعالَى: إنّى قَد أجَزْتُ شَهادتَكُم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ ممّا لا تَعلَمونَ. [2]
 هنگامیكه مؤمنى از دنیا برود چهل مؤمن بر جنازه او شهادت دهند: خدایا ما جز نیكى از او چیزى نمى‏دانیم، درحالیكه تو از ما به او آگاهترى! خداى متعال مى‏فرماید: من شهادت شما را در حقّ این مؤمن امضاء و تنفیذ نمودم، و از او براى آنچه كه از او مى‏دانم و شما نمى‏دانید درگذشتم و او را مورد عفو و مغفرت خویش قرار دادم.»
و در كتاب عدّة الدّاعى» از امام صادق علیه السّلام روایت مى‏كند كه فرمودند:
كانَ فى بَنى‏إسرائیلَ عابِدٌ فأوحَى اللهُ تَعالَى إلَى داودَ علیه السّلامُ‏
__________________________________________________
 [1]- بحار الأنوار، ج 104، ص 62، حدیث 35
 [2]- خصال (أبواب الأربعین و ما فوقه) حدیث 4، ص 538

                        اربعین، ص: 35
إنّهُ مُرائى. قالَ: ثُمّ إنّهُ ماتَ، فَلَمْ یَشهَدْ جِنازتَهُ داودُ علیه السّلام. قالَ: فَقامَ أربعونَ مِن بَنى إسرائیلَ فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنهُ إلّا خَیرًا و أنتَ أعلَمُ بِه مِنّا فَاغْفِر لَهُ! قالَ: فَلمّا غُسِّلَ أتَى أربعونَ غیرُ الأربعین الأُوَلِ و قالوا: اللهُمَّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلّا خیرًا و أنتَ أعلَم بِه مِنّا فَاغفِرْ لَه! فَلمّا وُضِعَ فى قَبرِه قامَ أربعونَ غَیرُهم فقالوا: اللَهُمّ إنّا لا نَعلمُ مِنه إلّا خیرًا و أنتَ أعلمُ بِه منّا فاغْفِرلَه! قالَ: فأوحَى اللهُ تَعالَى إلَى داودَ علیه‏السّلامُ: ما مَنعَكَ أن تُصَلّىَ علَیه؟ فقالَ داودُ: بِالّذى أخْبَرتَنى مِن أنَّه مُرائى. قال: فأوحَى اللهُ إلیَه إنَّه شَهِدَ لَهُ قومٌ فَأجَزتُ لَهم شهادَتَهم و غَفَرتُ لَه ما عَلِمتُ مِمّا لا یَعلمونَ. [1]
 در بنى‏اسرائیل عابدى بود ریاكار، و خداى متعال حضرت داوود را بر احوال او مطّلع گردانید. پس از گذشت زمانى فوت مى‏كند و حضرت داوود بر جنازه او حاضر نمى‏شود. چهل مرد از بنى‏اسرائیل بر جنازه او شهادت مى‏دهند: خدایا ما غیر از نیكى و خوبى از او سراغ نداریم و تو به احوال او از ما آگاهترى، خدایا او را بیامرز! و زمانیكه او را غسل دادند باز چهل نفر دیگر همین شهادت را نسبت به او تكرار كردند. و هنگامیكه او را در قبر نهادند چهل مرد دیگر این شهادت را در حقّ او بر زبان آوردند.
در این هنگام خداى متعال به داوود وحى فرستاد: چه چیز ترا مانع گشت تا بر جنازه او حاضر نگشتى؟
__________________________________________________
 [1]- عدّة الدّاعى، ص 136

                        اربعین، ص: 36
عرض كرد: پروردگارا بسبب همان چیزى كه تو مرا از آن مطّلع گردانیدى.
خداى متعال به او فرمود: بدرستیكه قومى از بنى‏اسرائیل بر حسن كردار و رفتار او شهادت دادند و من به جهت احترام آنها از گناهانش درگذشتم و آنچه را دیگران از او نمى‏دانستند بیامرزیدم.»

آخرین جستجو ها

منطقه تاریک عکس خفن و لو رفته | نیا تو ساعت مچی بند چرمی الیزابت و مارگاریتا ماهوت زیرنویس های انیمه ای وانیمیشن من در فروم دنیای انیمه Alireza60 REZA GHALAVAND نور آفتاب time شب تاب بلاگ علی کرمی پور